تو نشانم بده راه به قلم فاطمه اصغری
پارت صد و سی و ششم
زمان ارسال : ۱۹۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 8 دقیقه
با اینکه یک هفته بود کارمان در شرکت را از سر گرفته بودیم، اما به پایان رسیدن تعطیلات را تنها با برگشتن آذین به اصفهان حس کرده بودم. در این مدت که آذین خانه بود، شبها را یا من خانهی بابا مانده بودم، یا آذین پیش من مانده بود؛ مثل روزهای قبل از ازدواجم تا دیروقت از هر چیز ریز و درشتی حرف زده و حق مطلب خواهرانگی را ادا کرده بودیم. حالا رفتنش را دوست نداشتم. مخصوصا که هلن را هم دیگر نمیتوا
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
فاطمه اصغری | نویسنده رمان
به مهر خوندید دوست عزیز.🌺
۶ ماه پیشAa
20بسیار زیبا ممنون👏⚘
۷ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
🌺🌺🌺
۷ ماه پیشزهرا
۲۵ ساله 10منصور شرکت باباشو به فنا میده آخرش😑 نویسنده جونم پارتارو بازم طولانی بذار بازم پلییییییز 🥲🥲🥲❤❤❤❤
۷ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
پارتا تا آخر طولانین🤗
۷ ماه پیشاسرا
10منصورچقدرمنفور
۷ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
👌👌🫤
۷ ماه پیش
واقعا دست مریزاد
۵۴ ساله 20واقعا دست مریزاد نویسنده از هفته پیش که شروع کردم به خوندن نمیتونم کنار ش بزارم چقدر عالی وبی نقص من خودم باهمه مشغله های کاری وزندگی رمان خوان قهارم بسیار عالی