پارت صد و سی و ششم

زمان ارسال : ۱۹۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 8 دقیقه

با اینکه یک هفته بود کارمان در شرکت را از سر گرفته بودیم، اما به پایان رسیدن تعطیلات را تنها با برگشتن آذین به اصفهان حس کرده بودم. در این مدت که آذین خانه بود، شب‌ها را یا من خانه‌ی بابا مانده بودم، یا آذین پیش من مانده بود؛ مثل روزهای قبل از ازدواجم تا دیروقت از هر چیز ریز و درشتی حرف زده و حق مطلب خواهرانگی را ادا کرده بودیم‌. حالا رفتنش را دوست نداشتم. مخصوصا که هلن را هم دیگر نمی‌توا

1474
477,332 تعداد بازدید
2,219 تعداد نظر
239 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • واقعا دست مریزاد

    ۵۴ ساله 20

    واقعا دست مریزاد نویسنده از هفته پیش که شروع کردم به خوندن نمیتونم کنار ش بزارم چقدر عالی وبی نقص من خودم باهمه مشغله های کاری وزندگی رمان خوان قهارم بسیار عالی

    ۶ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    به مهر خوندید دوست عزیز.🌺

    ۶ ماه پیش
  • Aa

    20

    بسیار زیبا ممنون👏⚘

    ۷ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    🌺🌺🌺

    ۷ ماه پیش
  • زهرا

    ۲۵ ساله 10

    منصور شرکت باباشو به فنا میده آخرش😑 نویسنده جونم پارتارو بازم طولانی بذار بازم پلییییییز 🥲🥲🥲❤❤❤❤

    ۷ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    پارتا تا آخر طولانین🤗

    ۷ ماه پیش
  • اسرا

    10

    منصورچقدرمنفور

    ۷ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    👌👌🫤

    ۷ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید